حدیث 4480

(4480) الکافی (14815) و التهذیب (ج 8، ح 1447): عَلیُّ بْنُ إبْراهیمَ عَنْ أبیهِ عَنْ بَعْضِ أصْحابِهِ ذَکَرَهُ قالَ: «لَمّا سُمَّ الْمُتَوَکِّلُ، نَذَرَ إنْ عوفیَ أنْ یَتَصَدَّقَ بِمالٍ کَثیرٍ. فَلَمّا عوفیَ، سَألَ الْفُقَهاءَ عَنْ حَدِّ الْمالِ الْکَثیرِ. فَاخْتَلَفوا عَلَیْهِ. فَقالَ بَعْضُهُمْ: «مِائَةُ ألْفٍ» وَ قالَ بَعْضُهُمْ: «عَشَرَةُ آلافٍ». فَقالوا فیهِ أقاویلَ مُخْتَلِفَةً، فَاشْتَبَهَ عَلَیْهِ الْأمْرُ. فَقالَ رَجُلٌ مِنْ نُدَمائِهِ یُقالُ لَهُ صَفْعانُ: «أ لا تَبْعَثُ إلَی هَذا الْأسْوَدِ، فَتَسْألَ عَنْهُ؟» فَقالَ لَهُ الْمُتَوَکِّلُ: «مَنْ تَعْنی؟ وَیْحَکَ!» فَقالَ لَهُ: «ابْنَ الرِّضا.» فَقالَ لَهُ: «وَ هُوَ یُحْسِنُ مِنْ هَذا شَیْئاً؟» فَقالَ: «إنْ أخْرَجَکَ مِنْ هَذا، فَلی عَلَیْکَ کَذا وَ کَذا وَ إلّا فَاضْرِبْنی مِائَةَ مِقْرَعَةٍ.» فَقالَ الْمُتَوَکِّلُ: «قَدْ رَضیتُ. یا جَعْفَرَ بْنَ مَحْمودٍ! صِرْ إلَیْهِ وَ سَلْهُ عَنْ حَدِّ الْمالِ الْکَثیرِ.» فَصارَ جَعْفَرُ بْنُ مَحْمودٍ إلَی أبی‌الْحَسَنِ، عَلیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهماالسلام، فَسَألَهُ عَنْ حَدِّ الْمالِ الْکَثیرِ. فَقالَ: «الْکَثیرُ، ثَمانونَ.» فَقالَ لَهُ جَعْفَرٌ: «یا سَیِّدی! إنَّهُ یَسْألُنی عَنِ الْعِلَّةِ فیهِ.» فَقالَ لَهُ أبوالْحَسَنِ علیه‌السلام: «إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقولُ: «لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللهُ فی مَواطِنَ کَثیرَةٍ»، فَعَدَدْنا تِلْکَ الْمَواطِنَ، فَکانَتْ ثَمانینَ.»»

طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام معتبر درجه دو است.
ثقةالاسلام الکلینی این حدیث را از علی بن ابراهیم القمی از پدرش از بعض اصحابه که این فرد یا افراد اخیر، ابتداء مجهول هستند، اما به واسطه ابراهیم بن هاشم، توثیق درجه دو می‌شوند و سایرین، از ثقات درجه یک هستند.
شیخ‌الطائفه نیز شبیه این حدیث را به طریق خود در التهذیب و الإستبصار به ثقةالاسلام الکلینی که معتبر درجه یک است، به باقی سند روایت کرده است.
* * *
علامه مجلسی: مرسل.

علی بن ابراهیم القمی از پدرش از بعض اصحابش که نام برد، روایت کرد: «هنگامی که متوکل مسموم شد، نذر کرد که اگر عافیت یابد، به مال کثیری صدقه دهد. پس هنگامی که عافیت یافت، از فقها درباره حد مال کثیر سؤال کرد. پس بر آن اختلاف کردند. پس بعضی از آن‌ها گفتند: «صد هزار» و بعضی گفتند: «ده هزار». پس درباره آن قول‌های مختلفی گفتند و امر بر او مشتبه شد. پس فردی از ندیمانش که به او صفعان می‌گفتند، گفت: «آیا به سوی این سیاه نمی‌فرستی تا از او سؤال کنی؟» پس متوکل به او گفت: «وای بر تو! منظورت چه کسی است؟» پس به او گفت: «ابن الرضا.» پس (متوکل) به او گفت: «و او از این چیزی می‌داند؟» پس گفت: «اگر تو را از این خارج کرد، بر برای من بر عهده تو چنین و چنان است و الا مرا صد تازیانه بزن.» پس متوکل گفت: «راضی شدم. ای جعفر بن محمود! نزد او برو و از او درباره اندازه مال کثیر سؤال کن.» پس جعفر بن محمود نزد ابوالحسن، علی بن محمد (امام هادی) علیهماالسلام رفت، پس از او درباره حد مال کثیر سؤال کرد. پس ابوالحسن (امام هادی) علیه‌السلام فرمودند: «همانا الله عز و جل می‌فرماید: «لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللهُ فی مَواطِنَ کَثیرَةٍ»، پس این مواطن را شمردیم، پس هشتاد بود.»»

فهرست مطالب

باز کردن همه | بستن همه