حدیث 5862

(5862 و 10949) علل الشرائع (ج 2، ص 402): أخْبَرَنا عَلیُّ بْنُ حَبَشیِّ بْنِ قونیٍّ رحمه‌الله فیما کَتَبَ إلَیَّ قالَ حَدَّثَنا جَمیلُ بْنُ زیادٍ قالَ حَدَّثَنا الْقاسِمُ بْنُ إسْماعیلَ قالَ حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بْنُ سَلَمَةَ عَنْ یَحْیَی بْنِ أبی‌الْعَلاءِ الرّازیِ أنَّ رَجُلاً دَخَلَ عَلَی أبی‌عَبْدِاللهِ علیه‌السلام، فَقالَ: «جُعِلْتُ فِداکَ! أخْبِرْنی عَنْ قَوْلِ اللهِ تَعالَی: «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرونَ» وَ أخْبِرْنی عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِإبْلیسَ: «فَإنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ إلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلومِ» وَ أخْبِرْنی عَنْ هَذا الْبَیْتِ، کَیْفَ صارَ فَریضَةً عَلَی الْخَلْقِ أنْ یَأْتوهُ.» قالَ: «فَالْتَفَتَ أبوعَبْدِاللهِ علیه‌السلام إلَیْهِ وَ قالَ: «ما سَألَنی عَنْ مَسْألَتِکَ أحَدٌ قَطُّ قَبْلَکَ. إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمّا قالَ لِلْمَلائِکَةِ: «إنّی جاعِلٌ فی الْأرْضِ خَلیفَةً»، ضَجَّتِ الْمَلائِکَةُ مِنْ ذَلِکَ وَ قالوا: «یا رَبِّ! إنْ کُنْتَ لا بُدَّ جاعِلاً فی الْأرْضِ خَلیفَةً، فَاجْعَلْهُ مِنّا. مِمَّنْ یَعْمَلُ فی خَلْقِکَ بِطاعَتِکَ.» فَرَدَّ عَلَیْهِمْ: «إنّی أعْلَمُ ما لا تَعْلَمونَ». فَظَنَّتِ الْمَلائِکَةُ أنَّ ذَلِکَ سَخَطٌ مِنَ اللهِ تَعالَی عَلَیْهِمْ. فَلاذوا بِالْعَرْشِ، یَطوفونَ بِهِ. فَأمَرَ اللهُ تَعالَی لَهُمْ بِبَیْتٍ مِنْ مَرْمَرٍ، سَقْفُهُ یاقوتَةٌ حَمْراءُ وَ أساطینُهُ الزَّبَرْجَدُ. یَدْخُلُهُ کُلَّ یَوْمٍ سَبْعونَ ألْفَ مَلَکٍ، لا یَدْخُلونَهُ بَعْدَ ذَلِکَ «إلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلومِ»». قالَ: «وَ یَوْمُ الْوَقْتِ الْمَعْلومِ، یَوْمٌ یُنْفَخُ «فی الصّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ». فَیَموتُ إبْلیسُ ما بَیْنَ النَّفْخَةِ الْأولَی وَ الثّانیَةِ وَ أمّا نونٌ، فَکانَ نَهَراً فی الْجَنَّةِ، أشَدَّ بَیاضاً مِنَ الثَّلْجِ وَ أحْلَی مِنَ الْعَسَلِ. قالَ اللهُ تَعالَی لَهُ: «کُنْ مِداداً.» فَکانَ مِداداً. ثُمَّ أخَذَ شَجَرَةً، فَغَرَسَها بِیَدِهِ.» ثُمَّ قالَ: «وَ الْیَدُ، الْقُوَّةُ وَ لَیْسَ بِحَیْثُ تَذْهَبُ إلَیْهِ الْمُشَبِّهَةُ. ثُمَّ قالَ لَها: «کونی قَلَماً.» ثُمَّ قالَ لَهُ: «اکْتُبْ.» فَقالَ لَهُ: «یا رَبِّ! وَ ما أکْتُبُ؟» قالَ: «اکْتُبْ ما هُوَ کائِنٌ إلَی یَوْمِ الْقیامَةِ.» فَفَعَلَ ذَلِکَ. ثُمَّ خَتَمَ عَلَیْهِ وَ قالَ: «لا تَنْطِقَنَّ إلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلوم.»»»

طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام، معتبر درجه یک است.شیخ صدوق این حدیث را از علی بن حبشی بن قولی از حمید بن زیاد که در این‌جا به اشتباه جمیل بن دراج نوشته است، از قاسم بن اسماعیل القرشی از محمد بن سلمه از یحیی بن ابی‌العلاء الرازی روایت کرده است که همه از ثقات درجه یک هستند، مگر قاسم بن اسماعیل القرشی که وضعیتی خاص دارد.
ابومحمد، قاسم بن اسماعیل القرشی الانباری ئر کتب رجالی متقدم مهمل است، اما مرحوم شیخ‌الطائفه نوشته‌اند که حمید بن زیاد اصول بسیاری را از او روایت کرد است. با توجه به فرمایش شیخ طوسی و شخصیت حمید بن زیاد، قاعدتاً قاسم بن اسماعیل توثیق درجه یک می‌شود. البته خود شیخ در الغیبة (ص 69) مطلبی از محمد بن همام دارد که نشان از کذاب بودن اودر زمان واقفی شدنش دارد. هر چند شیخ این روایت را با عبارت «روی ابوعلی، محمد بن همام» آغاز کرده است، اما مطلب شیخ در الغیبة مرسل است و در سایر کتب ایشان هم طریق خود را به او نفرموده‌اند. در نتیجه این گزارش مرسل است و غیر معتبر و توثیق قاسم بن اسماعیل به قوت خود باقی است. اگر هم کسی اصرار داشته باشد که فرمایش شیخ در الغیبة را بپذیرد، باید گفت که قاسم بن اسماعیل قبل از واقفی شدنش از ثقات بوده که کسی مانند حمید بن زیاد، کثرت روایت از او دارد و بعد از واقفی شدنش کذاب شده است که طبیعتاً اجلای ثقات ما از این افراد روایت نمی‌کردند، مگر او را و خبث باطنش را نشناسند که این مطلب قاعدتاً در مورد رابطه حمید بن زیاد و قاسم بن اسماعیل قابل قبول نیست. علی ای حال! قاسم بن اسماعیل بر مبنای ما ثقه درجه یک و بر مبنای دوم، ثقه مشروط است.

یحیی بن ابی‌العلاء الرازی (روایت کرد) که فردی بر ابوعبدالله (امام صادق) علیه‌السلام وارد شده، پس گفت: «فدایتان شوم! خبر کنید مرا از کلام الله تعالی: «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرونَ» و خبر کنید مرا از کلام الله عز و جل به ابلیس: «فَإنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ إلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلومِ» و خبر کنید مرا از این خانه که چگونه واجب شد بر خلق که نزد آن آیند.» (راوی) گفت: «پس ابوعبدالله (امام صادق) علیه‌السلام به او توجه کرده و فرمودند: «سؤال نکرد مرا از مسأله‌های تو، احدی قبل تو. همانا الله عز و جل هنگامی که به ملائکه گفت: «إنّی جاعِلٌ فی الْأرْضِ خَلیفَةً»، ملائکه از آن ضجه کردند و گفتند: «پروردگارا! اگر قطعاً می‌خواهی خلیفه‌ای در زمین قرار دهی، پس آن را از ما قرار بده. از کسانی که بین خلقت، به اطاعت تو عمل می‌کنند.» پس بازگرداند به آن‌ها: «إنّی أعْلَمُ ما لا تَعْلَمونَ». پس ملائکه گمان کردند که آن خشمی است از جانب الله تعالی بر آن‌ها. پس پناه بردند به عرش، طواف می‌کردند آن را. امر کرد الله تعالی برای آن‌ها به خانه‌ای از مرمر، سقف آن یاقوت قرمز و ستون‌هایش زبرجد. داخل می‌شد هر روز، هفتاد هزار ملک که داخل نمی‌شود بعد آن «إلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلومِ».» (سپس) فرمودند: «و زمان معلوم، زمانی است که دمیده می‌شود «فی الصّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ». پس می‌میرد ابلیس بین نفخه اول و دوم و اما نون، پس نهری باشد در بهشت، سفید‌تر از برف و گواراتر از عسل. الله تعالی به او فرمود: «مرکب شو.» پس مرکب می‌شود. سپس درختی می‌گیرد و آن را به دست خویش می‌کارد.» سپس فرمودند: «و دست، نیرو است و نیست آن‌گونه که مشبهه به سوی آن رفته‌اند.سپس به او فرمود: «قلم شو.» سپس به او فرمود: «بنویس.» پس به او گفت: «پروردگارا! و چه بنویسم؟» فرمود: «بنویس آن‌چه را شدنی است تا زمان قیامت.» پس انجام داد آن را. سپس بر آن مهر نهاد و فرمود: «سخن نمی‌گویی تا وقت معلوم.»»»

کلیدواژه‌ها:

فهرست مطالب

باز کردن همه | بستن همه