حدیث 3214

(3214) الکافی (ح 764): مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ جَمیعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إسْماعیلَ بْنِ بَزیعٍ عَنْ مَنْصورِ بْنِ یونُسَ عَنْ أبی‌الْجارودِ عَنْ أبی‌جَعْفَرٍ علیه‌السلام قالَ: «سَمِعْتُ أباجَعْفَرٍ علیه‌السلام یَقولُ: «فَرَضَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَ عَلَی الْعِبادِ خَمْساً، أخَذوا أرْبَعاً وَ تَرَکوا واحِداً.» قُلْتُ: «أ تُسَمّیهِنَّ لی؟ جُعِلْتُ فِداکَ!» فَقالَ: «الصَّلاةُ وَ کانَ النّاسُ لا یَدْرونَ کَیْفَ یُصَلّونَ، فَنَزَلَ جَبْرَئیلُ علیه‌السلام، فَقالَ: «یا مُحَمَّدُ! أخْبِرْهُمْ بِمَواقیتِ صَلاتِهِمْ.» ثُمَّ نَزَلَتِ الزَّکاةُ، فَقالَ: «یا مُحَمَّدُ! أخْبِرْهُمْ مِنْ زَکاتِهِمْ، ما أخْبَرْتَهُمْ مِنْ صَلاتِهِمْ.» ثُمَّ نَزَلَ الصَّوْمُ، فَکانَ رَسولُ اللهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله إذا کانَ یَوْمُ عاشوراءَ، بَعَثَ إلَی ما حَوْلَهُ مِنَ الْقُرَی، فَصاموا ذَلِکَ الْیَوْمَ، فَنَزَلَ شَهْرُ رَمَضانَ، بَیْنَ شَعْبانَ وَ شَوّالٍ. ثُمَّ نَزَلَ الْحَجُّ، فَنَزَلَ جَبْرَئیلُ علیه‌السلام، فَقالَ: «أخْبِرْهُمْ مِنْ حَجِّهِمْ، ما أخْبَرْتَهُمْ مِنْ صَلاتِهِمْ وَ زَکاتِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ.» ثُمَّ نَزَلَتِ الْوَلایَةُ وَ إنَّما أتاهُ ذَلِکَ فی یَوْمِ الْجُمُعَةِ بِعَرَفَةَ، أنْزَلَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «الْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی» وَ کانَ کَمالُ الدّینِ بِوَلایَةِ عَلیِّ بْنِ أبی‌طالِبٍ علیه‌السلام. فَقالَ عِنْدَ ذَلِکَ رَسولُ اللهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله: «أُمَّتی حَدیثو عَهْدٍ بِالْجاهِلیَّةِ وَ مَتَی أخْبَرْتُهُمْ بِهَذا فی ابْنِ عَمّی، یَقولُ قائِلٌ وَ یَقولُ قائِلٌ. فَقُلْتُ فی نَفْسی مِنْ غَیْرِ أنْ یَنْطِقَ بِهِ لِسانی. فَأتَتْنی عَزیمَةٌ مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ بَتْلَةً، أوْعَدَنی إنْ لَمْ أُبَلِّغْ أنْ یُعَذِّبَنی، فَنَزَلَتْ: «یا أیُّها الرَّسولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ إنَّ اللهَ لا یَهْدی الْقَوْمَ الْکافِرینَ».» فَأخَذَ رَسولُ اللهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله بِیَدِ عَلیٍّ علیه‌السلام، فَقالَ: «أیُّها النّاسُ! إنَّهُ لَمْ یَکُنْ نَبیٌّ مِنَ الْأنْبیاءِ مِمَّنْ کانَ قَبْلی، إلّا وَ قَدْ عَمَّرَهُ اللهُ، ثُمَّ دَعاهُ، فَأجابَهُ. فَأوْشَکَ أنْ أُدْعَی، فَأُجیبَ وَ أنا مَسْئولٌ وَ أنْتُمْ مَسْئولونَ، فَما ذا أنْتُمْ قائِلونَ؟ فَقالوا: «نَشْهَدُ أنَّکَ قَدْ بَلَّغْتَ وَ نَصَحْتَ وَ أدَّیْتَ ما عَلَیْکَ، فَجَزاکَ اللهُ أفْضَلَ جَزاءِ الْمُرْسَلینَ.» فَقالَ: «اللّهُمَّ اشْهَدْ!» ثَلاثَ مَرّاتٍ، ثُمَّ قالَ: «یا مَعْشَرَ الْمُسْلِمینَ! هَذا وَلیُّکُمْ مِنْ بَعْدی. فَلْیُبَلِّغِ الشّاهِدُ مِنْکُمُ الْغائِبَ.»» قالَ أبوجَعْفَرٍ علیه‌السلام: «کانَ وَ اللهِ! عَلیٌّ علیه‌السلام أمینَ اللهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ غَیْبِهِ وَ دینِهِ الَّذی ارْتَضاهُ لِنَفْسِهِ. ثُمَّ إنَّ رَسولَ اللهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله حَضَرَهُ الَّذی حَضَرَ، فَدَعا عَلیّاً، فَقالَ: «یا عَلیُّ! إنّی أُریدُ أنْ أئْتَمِنَکَ عَلَی ما ائْتَمَنَنیَ اللهُ عَلَیْهِ مِنْ غَیْبِهِ وَ عِلْمِهِ وَ مِنْ خَلْقِهِ وَ مِنْ دینِهِ الَّذی ارْتَضاهُ لِنَفْسِهِ.» فَلَمْ یُشْرِکْ وَ اللهِ فیها یا زیادُ أحَداً مِنَ الْخَلْقِ. ثُمَّ إنَّ عَلیّاً علیه‌السلام حَضَرَهُ الَّذی حَضَرَهُ، فَدَعا وُلْدَهُ وَ کانوا اثْنَیْ عَشَرَ ذَکَراً. فَقالَ لَهُمْ: «یا بَنیَّ! إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أبَی إلّا أنْ یَجْعَلَ فیَّ سُنَّةً مِنْ یَعْقوبَ وَ إنَّ یَعْقوبَ دَعا وُلْدَهُ وَ کانوا اثْنَیْ عَشَرَ ذَکَراً، فَأخْبَرَهُمْ بِصاحِبِهِمْ. ألا وَ إنّی أُخْبِرُکُمْ بِصاحِبِکُمْ. ألا إنَّ هَذَیْنِ، ابْنا رَسولِ اللهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله، الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ علیهماالسلام. فَاسْمَعوا لَهُما وَ أطیعوا وَ وازِروهُما، فَإنّی قَدِ ائْتَمَنْتُهُما عَلَی ما ائْتَمَنَنی عَلَیْهِ رَسولُ اللهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله مِمّا ائْتَمَنَهُ اللهُ عَلَیْهِ مِنْ خَلْقِهِ وَ مِنْ غَیْبِهِ وَ مِنْ دینِهِ الَّذی ارْتَضاهُ لِنَفْسِهِ.» فَأوْجَبَ اللهُ لَهُما مِنْ عَلیٍّ علیه‌السلام، ما أوْجَبَ لِعَلیٍّ علیه‌السلام مِنْ رَسولِ اللهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله. فَلَمْ یَکُنْ لِأحَدٍ مِنْهُما فَضْلٌ عَلَی صاحِبِهِ إلّا بِکِبَرِهِ وَ إنَّ الْحُسَیْنَ کانَ إذا حَضَرَ الْحَسَنُ، لَمْ یَنْطِقْ فی ذَلِکَ الْمَجْلِسِ حَتَّی یَقومَ. ثُمَّ إنَّ الْحَسَنَ علیه‌السلام حَضَرَهُ الَّذی حَضَرَهُ، فَسَلَّمَ ذَلِکَ إلَی الْحُسَیْنِ علیه‌السلام. ثُمَّ إنَّ حُسَیْناً حَضَرَهُ الَّذی حَضَرَهُ، فَدَعا ابْنَتَهُ الْکُبْرَی، فاطِمَةَ بِنْتَ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام فَدَفَعَ، إلَیْها کِتاباً مَلْفوفاً وَ وَصیَّةً ظاهِرَةً وَ کانَ عَلیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام مَبْطوناً، لا یَرَوْنَ إلّا أنَّهُ لِما بِهِ. فَدَفَعَتْ فاطِمَةُ الْکِتابَ إلَی عَلیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ. ثُمَّ صارَ وَ اللهِ! ذَلِکَ الْکِتابُ إلَیْنا.»»
الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدٍ بْنِ جُمْهورٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إسْماعیلَ بْنِ بَزیعٍ عَنْ مَنْصورِ بْنِ یونُسَ عَنْ أبی‌الْجارودِ عَنْ أبی‌جَعْفَرٍ علیه‌السلام مِثْلَهُ.

طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام معتبر درجه یک است.
ثقةالاسلام الکلینی این حدیث را به دو طریق روایت کرده است.
محمد بن یحیی العطار از ابن عیسی الاشعری از محمد بن اسماعیل بن بزیع از منصور بن یونس بزرج از ابوالجارود
محمد بن یحیی العطار از محمد بن حسین بن ابی‌الخطاب از محمد بن اسماعیل بن بزیع از منصور بن یونس بزرج از ابوالجارود
حسین بن محمد بن عامر از معلی بن محمد از محمد بن جمهور از محمد بن اسماعیل بن بزیع از منصور بن یونس بزرج از ابوالجارود
که طریق سوم به واسطه ضعف معلی بن محمد و محمد بن جمهور معتبر نیست، اما در دو طریق اول، ابوالجارود از ثقات مشروطی است که البته مشکلی در این‌جا ایجاد نمی‌کند و سایرین، از ثقات درجه یک هستند.
* * *
علامه مجلسی: ضعیف بسندیه.

ابوالجارود از ابوجعفر (امام باقر) علیه‌السلام روایت کرد: «شنیدم ابوجعفر (امام باقر) علیه‌السلام می‌فرمود: «الله عز و جل پنج چیز را بر بندگان واجب کرد که چهارتا را گرفتند و یکی را رها کردند.» عرض کردم: «آیا آن‌ها را برای من نام می‌برید؟ فدایتان شوم!» پس فرمودند: «نماز و مردم نمی‌دانستند که چگونه نماز بگذارند، پس جبرئیل نازل شد و گفت: «ای محمد! آن‌ها را به وقت‌های نمازشان آگاه کن.» سپس زکات نازل شد، پس فرمود: «ای محمد! از زکاتشان آگاهشان کن، همان‌گونه که از نمازشان آگاهشان کردی.» سپس روزه نازل شد، پس رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله هنگامی که روز عاشورا بود، مأمور می‌کردند به سوی قریه‌هایی که اطرافشان بود، پس آن روز را روزه می‌گرفتند، پس ماه رمضان، بین شعبان و شوال نازل شد. سپس حج نازل شد، پس جبرئیل علیه‌السلام نازل شد و گفت: «از حجشان آگاهشان کن، مانند آن‌چه از نمازشان و زکاتشان و روزه‌شان، خبرشان کردی.» سپس ولایت نازل شد و این است و جز این نیست که آن را در روز جمعه در عرفه داده، الله عز و جل نازل کرد: «الْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی» و کمال دین به ولایت علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام است. پس در آن (هنگام) رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: «امتم به عهد جاهلیت نزدیک هستند و هنگامی که آن‌ها را به این درباره پسر عمویم آگاه کنم، هر کسی چیزی می‌گوید، پس این در دل خود گفتم نه این‌که به زبانم بیاورم. پس اراده‌ای از جانب الله عز و جل به من رسیده مرا وعده داد که اگر ابلاغ نکنم، مرا مذب گرداند، پس نازل شد: «یا أیُّها الرَّسولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ إنَّ اللهَ لا یَهْدی الْقَوْمَ الْکافِرینَ».» پس رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله دست علی علیه‌السلام را گرفت و فرمود: «ای مردم! همانا نبی‌ای از انبیاء قبل از من نبود، مگر این‌که الله او را عمری داد، سپس او را فراخواند، پس او را اجابت کرد. پس نزدیک است که خوانده شوم، پس اجابت کنم و من مسؤول هستم و شما (هم) مسؤل هستید، پس شما چه می‌گویید؟» پس گفتند: «شهادت می‌دهیم که تو ابلاغ کردی و خیرخواهی نمودی و ادا نمودی آن‌چه بر تو بود، پس الله بیش‌ترین پاداش رسولان را به تو پاداش دهد.» پس سه بار فرمود: «بارالها! شاهد باش!» سپس فرمود: «ای گروه مسلمانان! این ولی شما بعد از من است. پس شاهد از شما به غایب ابلاغ کند»» سپس ابوجعفر (امام باقر) علیه‌السلام فرمودند: «قسم به الله! علی علیه‌السلام امانت‌دار الله بر خلقش و غیبش و دینش که برای خویش پسندید بود. سپس به یقین هنگامی که زمان فوت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله رسید، پس علی را فرا خواند و گفت: «ای علی! همانا من می‌خواهم که تو را بر آن‌چه الله مرا به آن از غیبش و علمش و از خلقش و از دینش که برای خودش پسندید، امین ساخت، امین گردانم.» (سپس امام علیه‌السلام ادامه دادند که) پس قسم به الله! ای زیاد! شریک نگردانید در آن احدی را از خلق. سپس علی علیه‌السلام هنگامی که زمان فوتش فرا رسید، پس فرزندانش را خواند و دوازده پسر بودند. پس به آن گفت: «ای فرزندانم! به یقین الله عز و جل اراده نمود که در من سنتی از یعقوب قرار دهد و همانا یعقوب فرزندانش را فرا خواند و دوازده پسر بودند، پس آن‌ها را به صاحبشان خبرشان کرد. آگاه باشید که همانا من نیز شما را به صاحبتان آگاهتان می‌کنم. آگاه باشید که این دو، پسران رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله، حسن و حسین علیهماالسلام هستند. پس (امر) آن دو را بشنوید و اطاعت کنید و پشتیبانی نمایید، چرا که امین گردانیدم این دو را بر آن چه رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله مرا به آن امین گردانید از آن‌چه الله او را بر آن امین گردانید از خلقش و از غیبش و از دینی که برای خودش پسندید.» پس الله بر آن دو از جانب علی علیه‌السلام واجب کرد آن‌چه برای علی علیه‌السلام از جانب رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله واجب نمود. پس برای یکی از آن دوفضلی بر هم‌صحبتش نبود، مگر به بزرگی او و همانا حسین هنگامی که حسن حاضر می‌شد، سخنی در آن مجلس نمی‌گفت تا برخیزد. سپس به یقین هنگامی که زمان فوت حسن علیه‌السلام فرا رسید، پس آن را به سوی حسین علیه‌السلام تسلیم کرد. سپس همانا هنگامی که زمان فوت حسین علیه‌السلام رسید، پس دختر بزرگش فاطمه بنت حسین علیهماالسلام را فراخواند، پس نوشته‌ای سر به مُهر و وصیتی آشکار به او داد در حالی که علی بن حسین علیهماالسلام شکم درد داشت که نمی‌دید مگر آن‌چه را گرفتار آن بود. پس فاطمه آن نوشته را به علی بن حسین داد. سپس قسم به الله! آن نوشته به سوی ما رسید»»

کلیدواژه‌ها:

فهرست مطالب

باز کردن همه | بستن همه