حدیث 262

(262) التوحید (ص 229) و معانی الأخبار (ص 3): حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بْنُ إبْراهیمَ بْنِ إسْحاقَ الطّالَقانیُّ رضی‌الله‌عنه قالَ أخْبَرَنا أحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعیدٍ مَوْلَی بَنی‌هاشِمٍ عَنْ عَلیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلیِّ بْنِ فَضّالٍ عَنْ أبیهِ قال: «سَألْتُ الرِّضا عَلیَّ بْنَ موسَی علیه‌السلام عَنْ «بِسْمِ اللهِ». قالَ: «مَعْنَی قَوْلِ الْقائِلِ «بِسْمِ اللهِ» أیْ أسِمُ عَلَی نَفْسی سِمَةً مِنْ سِماتِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هیَ الْعِبادَةُ.» قالَ: «فَقُلْتُ لَهُ: «ما السِّمَةُ؟»» فَقالَ: «الْعَلامَةُ.»

طریق این حدیث به معصوم علیه‌السلام، معتبر درجه یک است.
شیخ صدوق این حدیث را از محمد بن ابراهیم بن اسحاق الطالقانی از ابن عقده از علی بن حسن بن فضال از پدرش که همه از ثقات درج یک هستند.

حسن بن علی بن فضال روایت کرد: «از علی بن موسی الرضا علیهماالسلام درباره «بسم الله» سؤال کردم. پس فرمودند: «معنای سخن قائل (به) «بسم الله» این است: «بر خود سِمه‌ای از سِمات الله عز و جل را نشان می‌نهم و آن بندگی است.»»» (راوی) گوید: «پس به ایشان عرض کردم: «سمه چیست؟» فرمودند: «نشانه.»

– سمات جمع سمة و معنای علامت و نشان است. اسم نیز با این کلمه هم‌ریشه است و اگر دقت کنیم می‌بینیم که اسم، علامت و نشانی است که برای نامیدن و شناختن چیزها به کار می‌رود.

– انسان باید با گفتن بسم الله، نشانی از نشانه‌های الله را که همان بندگی است، اظهار داشته و این علامت را بر خود قرار دهد و آن را بر خود لازم بداند که این همان قائل بودن به بسم الله است.

– حالا اگر فرد، بسم الله گفت، اما نه از روی بندگی، بلکه از روی عادت، بدون دقت و سرسری و مانند این‌ها بود، طبیعتاً این علامت را که بندگی است، بر خود قرار نداده، مانند کسی که اسمش را گذاشته‌اند شجاع الدوله، اما با کوچک‌ترین مسأله‌ای، ترس وجودش را می‌گیرد. یا اسمش را گذاشته‌اند رستم، اما حال ندارد از جایش بلند شود، چه برسد که بخواهد کاری کند، کارستان. خلاصه این علامت‌ها، به تنهایی مشکلی را حل نمی‌کند، بلکه باید قصد کرد، دقت کرد، تلاش کرد تا إن شاء الله این علامت‌ها، علامت واقعی باشد.

کلیدواژه‌ها:

فهرست مطالب

باز کردن همه | بستن همه